وقتی جامعه با خود فکر میکند حکومتی که انواع مسائل ناشی از فساد، اختلاس، ناکارآمدی و مشکلات معیشتی بردستانش غمباد کرده و باز با این وجود دست در چشم ملتش میکند و هزینه و وقتش را صرف چنین طرحهایی میکند، بیشتر احساس تحقیر میکند
سیاست شرق _ ابتکار در سرمقاله امروز یکشنبه خود به قلم محمدعلی وکیلی، تحت عنوان: مرگ مهسا در متن روایتها؟! فوت خانم مهسا امینی، فردی که در بازداشت گشت ارشاد بود، کل عرصه عمومی کشور را تحت تاثیر قرار داده است. بهرغم خرده روایتهای براندازان و نمایشگران صحنه اجتماعی که قابل اعتنا نیستند، چون فاقد عنصر صداقت و خیرخواهی هستند اما دو روایت اصلی نسبت به این حادثه تاسف برانگیز وجود دارد. یک روایت تکلیف گرایانه که به نام امر به معروف معتقد است قانون گشت ارشاد، اجرای آن و نهادسازی پیرامون آن (ستاد امر به معروف و نهی از منکر) مبانی محکمی دارد و این قبیل اتفاقات از بدِحادثه رخ داده ولذا گشت ارشاد و یا کس دیگر شایسته شماتت نیست. در این روایت، اجرای احکام اجتماعی اسلام با قرائت حداکثری ضمامن اسلامیت حکومت دینی است ولذا نباید ذرهای در اجرای آنها تردید کرد. بنابراین پلیس چارهای جز این کار نداشته است.
در سوی دیگر روایت حقگرایان وجود دارد. در این روایت گشت ارشاد حتی اگر قانون شده باشد تجاوز به حقوق شهروندان است. در این روایت حریم خصوصی و نوع پوشش امثال مهسا یک حق است و حکومت و یا هیچ کس دیگر حق تعرض به چنین حقی را ندارد. حق گرایان البته مخالف تکالیف دینی و اخلاقی نیستند بلکه معتقدند اجبار و اکراه در این امور باعث منکر بزرگتری چون تضییع حق انسان میشود. از دید این روایت هیچ تکلیفی نمیتواند مجوز تضییع حقوق انسانها را بدهد. حکومت در انجام چه تکلیفی باید مقید به رعایت حقوق مزبور باشد.
نیاز به هیچ احتجاجی نیست تا نشان دهیم طرفداران روایت حقمدارانه نسبت به تکلیفمداران در اکثریت هستند. روز به روز نیز طرفداران روایت تکلیفگرا کمتر هم میشود. عجیب است که یک حکومت نخواهد نسبتش را با اکثریت در یک موضوع اجتماعی و جنجال برانگیز روشن کند. حتی اگر تصمیم دارد که نظر اکثریت جامعه را با این توجیه که “حکم خدا را نمی شود اجرا نکرد”، نادیده بگیرد، آیا افق چنین تصمیمی را درنظر گرفته است؟ اگر این قراعت حداکثری از اسلام را اصل قرار دهیم (که اساساً چنین نیست و از دید بسیاری از مراجع این اجبارها با روح شریعت در تضاد است)، فکر میکنید تمام مسئله به یک دعوای کلامی میان تکلیف گرایی و حق گرایی قابل تخفیف است و آثاری فراتر از آن ندارد؟ با این دوگانه فقط میتوان این مسئله را صرفاً ذیل بخشی از تاریخ کلام اسلامی روایت کرد. اما در جهان جدید آثار این مسئله فراتر از این است. آیا مدافعان گشت ارشاد در محاسبات خود، سهمی به آثار اجتماعی تحقیر مردم دادهاند؟ حتی اگر هیچ خشونت فیزیکی هم در کار نباشد، در جهان جدید صرف اینکه یک عده به خود اجازه میدهند اکثریت جامعه را وسط مسافرت، کار، تفریح و یا هر کار دیگری بازداشت، بازخواست و تذکار دهند باعث احساس تحقیر در ملت میشود. آیا تولید خشم حاصل از این تحقیر را در محاسبات خود دیدهاند؟ اگر کسی فکر میکند به خاطر یک سهلانگاری یا بدشانسی، یک نفر جان شیرین خود را ازدست داده ولذا ملت مکدر شدهاند و در این ماجرا اینچنین واکنش دادهاند بسیار سطحی اندیش است. حتماً فوت یک انسان قلب های همه را جریحه دار کرده است. اما این سطح از واکنش، انباشت خشم حاصل از تحقیر است. اگر تا پیش از این واکنش کسی منکر این خشم میشد، اکنون دیگر اساساً انکارنشدنی است. وقتی جامعه با خود فکر میکند حکومتی که انواع مسائل ناشی از فساد، اختلاس، ناکارآمدی و مشکلات معیشتی بردستانش غمباد کرده و باز با این وجود دست در چشم ملتش میکند و هزینه و وقتش را صرف چنین طرحهایی میکند، بیشتر احساس تحقیر میکند. هر حکومتی برای دوام، ثبات و قوامش باید در یک توافق متعادل و متوازن با مردمش در تعریف حق و تکلیف باشد. با اعوجاج دائم نمیشود کشورداری کرد.
انتهای پیام