زمانی میتوان سازمان ملل را یک سازمان مقتدر در حوزه صلح دانست که قدرتی فرای همه کشورها و سازمانها داشته باشد.
همواره میل به صلح و آزادی از اهداف هر انسان آزاده و صلح طلبی بوده است که در طول تاریخ میتوان نمونههای بسیاری از آن را مشاهده کرد. در مقابل نیز، انسانهایی بودهاند که به دنبال امیال شرورانه خود، سعی در برهم زدن صلح و آرامش بین المللی داشتهاند.
جامعه ملل نمونهای از کوششهای صلح طلبانه بود که در سال ۱۹۲۰ پس از جنگ جهانی اول برای برپایی صلح پایدار میان کشورها و ملت ها، توسط افراد صلح طلب ایجاد شد. اما دیری نپایید که با هجوم نازیها به لهستان و شعله ور شدن آتش جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۳۹ ، این امید موسوم به صلح همگانی (جهانی) که در چارچوب جامعه ملل که هدف اصلی آن جلوگیری از جنگ بود محقق گشته بود، به سراب صلح و امید بدل شد. نقض بارز حقوق بشر، جنایت علیه بشریت و محدودسازی آرمانهای حداقلی انسانی در این دوره، نتایجی بود که فعالین حوزه صلح را مات و مبهوت ساخت.
پس از پایان جنگ جهانی دوم در سپتامبر ۱۹۴۵، ملل وحشت زده و دیگر صلح طلبان با هدف بزرگ ایجاد صلح همگانی و جلوگیری از جنگ در صدد ایجاد سازوکار جدیدی به نام سازمان ملل متحد برآمدند. اما با پیش آمدهایی که پس از تأسیس این سازمان تا به امروز حادث شدهاند، فعالین صلح در سراسر جهان همواره این دغدغه و نگرانی را داشتهاند که آیا اساساً سازمان ملل توانسته است در پیشبرد اهداف صلح آمیز خود مثمر ثمر باشد یا خیر؟ یا اصلا این سازمان قدرت اجرایی یا قدرت تاثیر گذاری بر دولت ها را دارد؟ متاسفانه شواهد گویای آن است که این سازمان آنگونه که باید و شاید نتوانسته است در جلوگیری از بروز جنگ و ایجاد صلح پایدار تاثیرگذار باشد. هرچند اقدامات ویژهای در زمینه فعالیتهای بشردوستانه از سوی این سازمان انجام شده است، ولی در زمینه صلح پایدار از کارنامه مطلوبی برخوردار نبودهاست.
از مهم ترین حوادثی که از زمان تأسیس سازمان ملل متحد تا کنون روی دادهاند میتوان به جنگ ایران وعراق، جنگ کره، جنگ ویتنام و به تازگی جنگ میان روسیه و اوکراین اشاره کرد. با بررسی این پدیدهها میتوان به این نتیجه رسید که لازمه کارآمدی این سازمان، داشتن یک نیروی فعال یا اصطلاحاً بازوی اجرایی مستقلی است که بتواند با قدرت در مقابل نیروهای متجاوز و سرکش از چارچوب قوانین بین المللی بایستد. هرچند که وجود چنین نیرویی نیز نمیتواند به طور کامل تاثیرگذار باشد؛ زیرا چالشهایی از جمله تقابل با قدرتهای بزرگ و گسترش درگیری در سطح بینالملل و وقوع جنگ جهانی دیگر (همانند شرایط پس از جنگ جهانی اول) محتمل خواهد بود.
در پایان، میتوان به این نتیجه رسید که سازمان ملل متحد اساساً بیش از آن که در عمل بتواند در تحقق آرمان های صلح آمیز مؤثر باشد، دارای جنبههای نمادین است. سازوکار این سازمان باید مورد تجدید نظر قرار گیرد. این سازمان نیازمند تحولی عمیق است به نحوی که قدرت اجرایی آن فراتر از بیانیه و قطعنامه برود و ساختاری مستقل و فرای نفوذ کشورهای قدرتمند و زورمند بیابد. زمانی میتوان سازمان ملل را یک سازمان مقتدر در حوزه صلح دانست که قدرتی فرای همه کشورها و سازمانها داشته باشد.
انتهای پیام