امروز هم اگر بر قله نیستیم که باید باشیم نتیجه بیغایتی و دست کشیدن از آرمانها و خودحقیرپنداری است که یک جامعه زایشگر و کنشگر را مصرفی و وارداتی ساخته و پرداخته است.
ایرانِ امروز از انباشت گسلهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی رنج میبرد. به مثابه مسأله/ پروندههای بازی که با مفروضات، معلومات و نتایج مشخص، بدون تصمیم ماندهاند.
مرور کنید: «شکاف دولت و ملت، فقر و شکاف طبقاتی، بیکاری، فساد افسارگسیخته، گسل سیاسی و ساختاری، گسل حاشیهنشینی، آسیبهای اجتماعی، گسل قومی و فرقهای و بحران آب، خشکسالی و محیط زیست و ناامیدی، یأس و فقدان امید به آینده».
نتیجتاً گسلها حرکت میکنند و چالشهایی بنیادین را فراروی ما پدیدار میسازند. گسلها مثل زنجیرهای از نارضایتیها که به عصبیّتِ ابنخلدونی میرسند، میتوانند در قالب «زلزله» تجّلی یابند و روشن است که کاربری زلزله «سازندگی» نیست، «ویرانی» است.
از اینرو باید این جامعه را به طبیب سپرد، حالا اینکه طبیب چه درمانی تجویز میکند و چه نسخهای میپیچد، بسته به پیشروی درد میباشد، از مُسَکِن تا جرّاحی؛ محتمل است. اما اینکه بیماری را انکار و در واقع گسلها را نادیده انگاریم، ما را در آستانه وقوع فاجعهای به مراتب دردناکتر قرار میدهد، مانند بهمنی ناگهانی، همان اندازه غیرقابل پیشبینی! کی و کجا؟ لاجرم قابل تشخیص نیست، اما وقوع آن حتمی است. چگونه؟ مانند آتشفشانی که پیش از فوران، علائم هشداردهندهای از خود بروز میدهد. از رخدادهای لرزهای و ایجاد چشمههای آبگرم تا خروج گازهای آتشفشانی از تَرَکهای ایجاد شده. از این دست علائم، نشانهها و در واقع هشدارها در جوامع پیشابحران نیز فراوان دیده میشود. یکی از جدیترین آنها، دو قطبی شدن جامعه است.
اینکه در جامعهای، تنها فریادهای «زندهباد» و «مردهباد» شنیده میشود و جریان مدعی گفتوگو و عقلانیت با اتهاماتی چون وسطبازی، مصلحتاندیشی و محافظهکاری از میدان رانده و تندروها از هر دو سوی دعوا، فرمان کنشها و هدایت پویشها را بر عهده میگیرند از نشانههای قطبی شدن جامعه محسوب میشوند.
طبیعی است در شرایط دو قطبی؛ گفتوگو محال، اصلاح بعید و تفاهم دور است. جامعه قطبی شده، نرمال نبوده و حال خوبی ندارد؛ چرا که اگر در این جامعه همیشه «دعوا» و «تنش» نباشد که هست، غلبه یک فکر به معنای حذف فکر دیگر به زیرزمینی شدن اعتقاد، رواج ریاکاری و زیست متقلبانه میانجامد و این کمترین ثمره جامعه بسته، تکصدا و یکدست شده است که زیر پوست آرامش کاغذی و سطحی آن، طوفانهایی آماده ظهور است.
جامعه ایران اما با همه توان، قدرت و ظرفیتی که در گستره مشروطه تا ۵۷ و فرازهای درخشانی چون ملّی شدن صنعت نفت و مقاومت سلحشورانه در جنگ تحمیلی هشتساله از خود در پالایش چالشها و شاید هضم اَبَربحرانها نشان داده است هم اگر در معرض تکانههای شدید و طولانیمدت باشد و دردهایش مزمن، مسألههایش لاینحل و شکافهایش عمیق شود آن زمان باید نگران بود که با کمرنگی محتملِ انسجام و سستی درهمتنیدگی آن، شدت آسیبپذیری بیرونیاش بیشتر و تابآوری درونیاش کمتر شود. و البته که گرگهای خفته در مرزهای شمالی و جنوبی، غربی و شرقی مترصد همین ساعت و لحظه!
با این همه، حقیقت این است که جامعه ایرانی، بیمار است. اطباء حاذق هم در این چند دهه جز نسخههای غربی و فرمولیزاسیون دستوری خارجی، تجویزی نداشتهاند و به یک معنا به شدت دچار فقر نظریه و قحط تئوری بومی بودهایم. حال آنکه دورههای درخشان تاریخ ایران، همزمان با عرقریزان روح، زایمان اندیشه و استخراج گوهر از معدن خرد و عقلانیت ایرانی بوده است و هر گاه افول کردهایم، دستمان از متدلوژی خالی بوده و آن را پیشروی دیگران گرفتهایم. و امروز هم اگر بر قله نیستیم که باید باشیم نتیجه بیغایتی و دست کشیدن از آرمانها و خودحقیرپنداری است که یک جامعه زایشگر و کنشگر را مصرفی و وارداتی ساخته و پرداخته است.
نگاه کنید! چه اندازه میز گفتوگو کمرونق و کفِ خیابان، داغ است.
نگاه کنید! غربت جدال گفتمانی و هورا برای فریادهای رکیک خیابانی را.
صحنه عیان است که چه اندازه بستر برای فراگیری ویروس مهیّاست! حالا این ویروس نه، آن ویروس. امروز نه، فردا. تا هر گونه عفونت و آلودگی را از بستر نزداییم، ویروس امکان تخریب و تضعیف را دارد.
به سخن نخست این نوشتار بازمیگردیم، در کنار همه توفیقات و کامیابیها، گسلها را نمیتوان انکار کرد. آیا در مسیر حل و رفع و درمان این گسلها هستیم؟ شوربختانه خیر! پس چه باید کرد؟ باید پذیرفت تکثر را، سلایق مختلف را، آرا و نظرات مخالف و موافق را. جامعه ایرانی، پویا، بالنده و زنده است. مطالبات جدّی و مهمی دارد. از عدالت، رفاه و پذیرش اجتماعی تا ثبات، استقلال و نیازهای اولیه اقتصادی و البته دایرهای وسیعتر که بنا به طبقه، جنس و سطح از حوزه سیاست تا فرهنگ و سایر بخشها را در بر میگیرد.
باید برای همه این پرسشها، همه این خواستهها و مطالبات، پاسخ داشت. نرمافزار سیستم نباید در پاسخ به پرسشها و مطالباتی که مدام بهروز میشود، ارور داده یا با تأخیر پاسخ دهد. این قدرت و استحکام سیستم است که در برابر مطالبات داخلی و نه البته کنشهای وابسته در راستای تسعیر سازه؛ منعطف، مهربانانه، پدرانه و پذیرنده؛ پاسخگو باشد. جامعه مسألهدار ما را باید شنید. همچنانکه هشدارهایی که حاکی از دوقطبی شدن این جامعه است را. همچنان که نقدها را. تعصب اما کور است. برای ایرانِ قوی؛ گفتوگو کنیم؛ این آیین درویشی است. همین.
انتهای پیام