حکمرانی، رفتار و سلوک دولتمردان و رابطه حاکم و رعیت (ملت در مفهوم امروزی) از ازمنه قدیم از مباحث مهم نزد فلاسفه سیاست و اندیشمندان و متفکران بوده است[...]حکمای متأخر یونان، اقسام سهگانه حکمت عملی را در تهذیب اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مُدُن برشمردهاند.
سیاست شرق _ جاوید قرباناوغلی؛
حکمرانی، رفتار و سلوک دولتمردان و رابطه حاکم و رعیت (ملت در مفهوم امروزی) از ازمنه قدیم از مباحث مهم نزد فلاسفه سیاست و اندیشمندان و متفکران بوده است.
ارسطو حکمت یا فلسفه را به دو بخش نظریههای علمی تقسیم کرده بود: ۱- حکمت نظری که مربوط به مابعدالطبیعه است و ۲- حکمت عملی که به سیاست منتهی میشود و تعلیم و تربیت کودک، تدبیر منزل و «امور شهری و کشوری» را شامل میشود که اصطلاحا به آن «تدبیر مُدُن» میگویند.
حکمای متأخر یونان، اقسام سهگانه حکمت عملی را در تهذیب اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مُدُن برشمردهاند. این تقسیمبندی، در تقسیمبندی علوم در بسیاری از متون فلسفی متأخر یونانی و سریانی آمده و به متون اسلامی وارد شده است.
«تدبیر مُدُن» بحثی در فلسفه تدبیر امور شهری است که بسیاری از اندیشمندان اسلامی نیز آن را از آثار فلاسفه یونان برگرفته و کتب و رسالههای متعددی دراینباره نگاشتهاند. از مشهورترین آنان میتوان به فارابی، ابنمسکویه، ابنسینا، امام محمد غزالی، خواجه نصیرالدین طوسی و خواجه نظامالملک اشاره کرد.
موضوع حکمرانی و رابطه حاکم و رعیت، علاوه بر حکمای مسلمان، مورد توجه بسیاری از شعرا و ادبا نیز بوده و در آثار خود به آن پرداختهاند. در این یادداشت موجز، به جایگاه این مهم در افکار و اندیشههای شیخ اجل، مصلحالدین سعدی اشارت مختصری خواهم کرد. گلستان و بوستان سعدی سرشار از پندها و اندرزهاست. استاد سخن، باب اول بوستان را در «عدل و تدبیر و رأی» درباره سلوک پادشاهان درباره رعیت به نظم آورده است.
شنیدم که در وقت نزع روان/ به هرمز چنین گفت نوشیروان
که خاطر نگه دار درویش باش/ نه در بند آسایش خویش باش
سعدی در تمثیلی زیبا، رابطه حاکم (پادشاه) با مردم و جامعه (رعیت) را به درختی تشبیه میکند که ریشه آن رعیت و تنه و شاخ و برگ آن پادشاه است. شعرا و ادبای قوام مُلک و مَلِک، همچون قوام درخت، بستگی تام به ریشه آن دارد؛ هرچه ریشه عمیقتر، درخت تنومندتر و در برابر توفانهای سهمگین، استوارتر و مقاومتر.
رعیت چو بیخند و سلطان درخت/ درخت ای پسر از بیخ باشد، سخت
همانگونه که جدایی درخت از ریشه، خشکی و نابودی آن را در پی خواهد داشت، دوریگزینی پادشاه و بیخبری او از احوال رعیت و بیتوجهی به آلام و مشکلات آنان (شکاف دولت-ملت) فروپاشی ملک را موجب خواهد شد؛ تا آنجا که سعدی تاج پادشاه را مرهون پاسداشت «درویش محتاج» برمیشمرد.
برو پاس درویش محتاج دار/ که شاه از رعیت بود تاجدار
ریشکردن دل رعیت از سوی حاکم، در حکم تیشه به ریشه زدن و بنیان سلطنت و حکومت را بر باد دادن است.
مکن تا توانی دل خلق ریش/ وگر میکنی، میکنی بیخ خویش
پادشاه عادل رضایت به گزند رعیت نمیدهد و اسباب حکومت خود را چنان پهن میکند که وزیران، دبیران و جیش (نظامیان) به تبعیت از او گزندی به خلق نرسانند؛ زیرا بر این نکته واقف هستند که کسی که بر آنان حاکم است، چشم و گوش (عیون و اذن) را به اعمال آنان گماشته و جزای هرگونه تخطی از عدل در حق رعیت بسیار سخت و سنگین است.
گزند کسانش نیاید پسند/ که ترسد که در ملکش آید گزند
سعدی فراخی (توسعه) مرز و بوم را نیز به رابطه حاکم و رعیت پیوند میزند. هیچ ملکی (ضمه م) در فقدان رضایت مردم از حاکم، فراخی و گشایش را به خود نخواهد دید.
فراخی در آن مرز و کشور مخواه/ که دلتنگ بینی رعیت ز شاه
دگر کشور آباد بیند بخواب/ که دارد دل اهل کشور خراب
خرابی و بدنامی آید زجور/ رسد پیشبین این سخن را به غور
نام پادشاهان عادل و مردمدار بر صفحات زرین تاریخ میدرخشد؛ همانطور که اگر نامی از حاکمان ستمگر در تاریخ باقی مانده باشد، لعن و نفرینی از سویدای دل مظلومانی است که اگر چراغی برافروزند، دودمان حکومت پادشاهی که بنیادش بر ظلم و ستم بنا نهاده شده، بر باد میدهد و شهری را در آتش برخاسته از ظلم و نابرابری میسوزاند.
گریزد رعیت ز بیدادگر/ کند نام زشتش به گیتی سمر
چراغی که بیوه زنی برفروخت/ بسی دیده باشی که شهری بسوخت
اما اگر تاخ و تخت پادشاه بر عدل و انصاف، رعایت حال مردم و انصاف در حق آنان بنا شده و بر این سیاق حکم رانده باشد، هماره نامش به نیکی برند.
چو نوبت رسد زین جهان غربتش/ ترحم فرستند بر تربتش
بد و نیک مردم چو میبگذرند/ همان به که نامت به نیکی برند
انوشیروان در زمره سلاطین سلسله ساسانی بود که درتاریخ نام نیکی از او به جای مانده است. او را به سبب زنجیری که بر درگاه کاخ بسته بود، «انوشیروان دادگر» نامیدهاند.
سعدی در رساله نصیحهالملوک آورده است که «… انوشیروان عادل زنجیری جرسها بر آن بسته داشت تا اگر کسی مهمی داشته سلسله را بجنباند و»… . و در حکایتی در گلستان مینویسد «آوردهاند که انوشیروان عادل را در شکارگاهی صید کباب کردند و نمک نبود. غلامی به روستا رفت تا نمک آرد. نوشیروان گفت نمک به قیمت بستان تا رسمی نشود و ده خراب نگردد. گفتند از اینقدر چه خلل آید. گفت بنیاد ظلم در جهان اول اندکی بوده است، هر که آمد بر او مزیدی کرده تا بدین غایت رسید» (حکایت ۱۹، باب اول، گلستان). سعدی گریز رعیت از ملک (به ضم م) را نیز از نظر دور نداشته است.
ترجمان گریز از سرزمین را میتوان مهاجرت ناگزیر جوانانی دانست که به سبب نابرابری، تبعیض، ناشایستهسالاری و استفاده رانتی از نعمتها و فرصتهایی دانست که متعلق به همه آحاد سرزمین فارغ از قومیت، نژاد و… است. طبعا دایره اجحاف در زمانه پیشرفتهای اجتماعی امروز بسیار فراختر از ترکهزدن بر جسم نحیف دهقان و سیاستکردن رعیت است. به بیان امروز، سرمایههای انسانی زمانی جلای وطن میکنند که عرصه بر تعالی در سرزمین خود تنگ میبینند.
اینگونه است که «رعیت کم میشود، ارتفاع ولایت نقصان مییابد و خزانه تهی میشود». سعدی مینویسد: «یکی را از ملوک عجم حکایت کنند که دست تطاول به مال رعیت دراز کرده بود و جور و اذیت آغاز کرده تا به جایی که خلق از مکاید فعلش به جهان برفتند و از کربت جورش راه غربت گرفتند. چون رعیت کم شد، ارتفاع ولایت نقصان پذیرفت و خزانه تهی ماند». (حکایت ۶ باب اول، گلستان).
بنده حلقه به گوش ار ننوازی برود/ لطف کن لطف که بیگانه شود حلقه به گوش
امام علی علیهالسلام در روایتی چهار عامل را سبب شکست دولتها معرفی کرد و فرمود: یُسْتَدَلُّ عَلَی اِدبارِ الدُّوَلِ بِاَربَعٍ: تَضییعِ الاُصولِ وَ التَّمَسُّکِ بِالفُرُوعِ وَ َتقدیمِ الاَراذِلِ وَ تَاخیرِ الاَفاضِلِ» (غرر الحکم، ص ۳۴۲). چهار عامل باعث شکست دولتها میشود: اول، ضایعکردن اصول (مسائل مهم)
دوم، سرگرمشدن به فروع (امور کماهمیت)
سوم، به کار گماردن آدمهای پست
چهارم، کنارگذاشتن انسانهای فاضل.
منبع: شرق
انتهای پیام