این سه یار دبستانی که هنوز مدرسه را ترک نگفتهاند، هنوز از تحصیلشان فراغت نیافتهاند، نخواستند - همچون دیگران - کوپن نانی بگیرند و از پشت میز دانشگاه، به پشت پاچال بازار بروند و سر در آخور خویش فرو برند.
سیاست شرق _ ۱۶ آذر ماه، یادآور سه دانشجویی است، که در سال ۱۳۳۲، و پس از کودتای انگلیسی_ آمریکایی ۲۸ مرداد، در دانشگاه تهران به خون غلطیدند.
سه دانشجوی «مصطفی بزرگنیا»،«احمد قندچی» و «آذر شریعترضوی»، که هنگام اعتراض به دیدار رسمی ریچارد نیکسون (معاون رئیسجمهور وقت آمریکا) و همچنین از سرگیری روابط ایران با بریتانیا، در تاریخ ۱۶ آذر ۱۳۳۲، در دانشگاه تهران و با گلوله های ماموران حکومتی، نقش زمین شدند، تا این روز به عنوان روز دانشجو، در تا یخ ایران ماندگار شود و دانشجویان، همچنان بعنوان فرزندان این سرزمین، طلیعه دار آزادی و عدالت باشند و فریاد سرای ملت خود باشند.
آزاده اخلاقی ، عکاس و مستند ساز در پروژه به روایت یک شاهد عینی، این واقعه را اینگونه بازسازی و به تصویر کشیده است:
زنگ دوم حدود ساعت ده صبح، زنگ نابهنگام دانشکده بلند شد و ما هم مثل همهی همکلاسیها بیرون ریختیم و باخبر شدیم که در کلاس دوم راه و ساختمان در حالی که مهندس شمس ملکآرا مشغول تدریس بودهاند، ناگهان در کلاس باز میشود و دو سرباز مسلح و افسر فرماندهشان وارد کلاس میشوند و به طرف پنجرهی کلاس میروند و دو دانشجو را که در کنار پنجره نشسته بودند، نشان داده و به فرماندهشان میگویند دو نفری که برای ما شکلک درآورده و ما را مسخره کردهاند همین دو نفر بودند. فرمانده دستور دستگیری آنها را میدهد. […]
دانشجویان را کشانکشان به خارج از کلاس میبرند و مهندس شمس، جریان را به گوش رییس دانشکده میرساند که ایشان هم دستور زدن زنگ دانشکده را به عنوان اعتراض به این عمل میدهد، که یکی از دانشجویان کلاس روی میز میرود و با دادن شعار مرگ بر حکومت نظامی فریاد میزند: «در خفقان حاکم بر دانشگاه و در زیر چکمه های سربازان مسلح که نمیتوان درس خواند». کتابهایش را به اطراف پرت کرده به طرف در کلاس میرود و سایر دانشجویان همزمان با خوردن زنگ، کلاس را ترک کرده در کریدور مرکزی دانشکده شروع به تظاهرات کرده با دادن شعارهای مرگ بر حکومت نظامی، مرگ بر شاه، مرگ بر زاهدی دیکتاتور و درود بر مصدق، آزادی دوستان دستگیرشدهشان را میخواستند.
محوطهی دانشکده هم که پر از سربازان تفنگ به دست بود، فرماندهی نظامیان با بلندگو به دانشجویان معترض دستور خروج از دانشکده را داد، ولی دانشجویان به دستور او اعتنایی نکرده شعار مرگ بر شاه، مرگ بر شاه را ادامه دادند. فرمانده با بلندگو دانشجویان را تهدید به تیراندازی کرد، ولی کسی باور نمیکرد که در دانشگاه بر روی دانشجویان آن هم در محوطه و سالن دانشکده و در محیط سربسته، تیراندازی کنند.
ولی گویا فرمانده قبلاً دستور تیراندازی داشت و ناگاه صدای شلیک گلولهها با فریادهای مرگ بر شاه دانشجویان در اثر حملهی ناگهانی سربازان به هم خورد و آنها که سالم بودند کمک کردند که رفقای مجروح و تیرخورده خود را که قادر به حرکت بودند از صحنه خارج کنند که به چنگ سربازان نیفتد و چند تن از دانشجویان هم با سربازان درگیر شده و یا نقش بر زمین شدند.
و آذر یکی از چند نفری بود که پس از اصابت تیر به سینه و شانهاش با سربازی درگیر شد که او هم با نیزه، ران راست پای آذر را شکافت و آذر سرنگون شد و با وجود خونریزی شدید، فریاد مرگ بر شاه او آهسته ولی خاموش نشد.
در کف سالن خون مجروحان با آب رادیاتورهای سوراخشده در اثر تیراندازی مخلوط شد و به طرف پلههای زیرزمین راه افتاده و منظرهی وحشتناکی به وجود آمده بود. ما با بقیه دوستان که زنده بودیم فرار کردیم. *شریعترضوی، غلامرضا، خاطرات یک پزشک عوضی، تهران: انتشارات قصیدهسرا، ۱۳۸۴، صص ۱۶-۲۰، شابک: ۳-۳۱-۸۶۱۸-۹۶۴٫
علت فوت سه نفر دانشجویان دانشگاه از طرف ادارهی پزشکی قانونی چنین تشخیص داده شده است:
۱. مصطفی بزرگنیا دانشجوی دانشکدهی فنی بر اثر یک گلوله که از طرف راست سینه وارد شده و از زیر بغل چپ او خارج گردیده فوت کرده است. بر اثر این گلوله استخوان بازوی وی به کلی خرد شده و خونریزی زیاد باعث مرگ وی گردیده است. بر پشت شانهی راست مقتول نیز اثر زخم سرنیزه دیده میشود که تا ۱۵ سانتیمتر زیر پوست فرو رفته بود.
۲. شریعترضوی دانشجوی مقتول دیگر فقط به علت زخم سرنیزه فوت کرده است. سرنیزه استخوان ران راست وی را به کلی خرد کرده و شریانها را پاره نموده و در نتیجهی خونریزی زیاد مجروح درگذشته است. یک گلوله نیز به دست راست وی اصابت کرده که جلدی بوده و نمیتوانسته باعث مرگ باشد.
۳. مقتول دیگر احمد قندچی نام دارد و به علت اصابت گلولهای که وارد شکم وی گردیده و احشا داخلی را پاره نموده درگذشته است. دیروز و امروز ادارهی پزشکی قانونی با حضور نمایندهی دادسرای نظامی اجساد را معاینه کرد ولی هنوز گزارش رسمی در این زمینه تهیه نگردیده است. *«گزارش پزشکی قانونی از نحوهی شهادت سه دانشجوی دانشکدهی فنی دانشگاه تهران»، روزنــامهی اطلاعات، ۱۷ آذر ۱۳۳۲
دکتر علی شریعتی، درباره این سه تن نوشت:
«اگر اجباری که به زنده ماندن دارم نبود، خود را در برابر دانشگاه آتش میزدم، همانجایی که بیست و دو سال پیش، «آذر» مان، در آتش بیداد سوخت، او را در پیش پای «نیکسون» قربانی کردند!
این سه یار دبستانی که هنوز مدرسه را ترک نگفتهاند، هنوز از تحصیلشان فراغت نیافتهاند، نخواستند – همچون دیگران – کوپن نانی بگیرند و از پشت میز دانشگاه، به پشت پاچال بازار بروند و سر در آخور خویش فرو برند. از آن سال، چندین دوره آمدند و کارشان را تمام کردند و رفتند، اما این سه تن ماندند تا هر که را میآید، بیاموزند، هرکه را میرود، سفارش کنند. آنها هرگز نمیروند، همیشه خواهند ماند، آنها «شهید»ند.
این «سه قطره خون» که بر چهرهی دانشگاه ما، همچنان تازه و گرم است. کاشکی میتوانستم این سه آذر اهورائی را با تن خاکستر شدهام بپوشانم، تا در این سموم که میوزد، نفسرَند!
اما نه، باید زنده بمانم و این سه آتش را در سینه نگاه دارم.»
انتهای پیام