سیاست شرق _ یكى از رذايل اخلاقى كه نه تنها در ميان علماى اخلاق ، بلکه در ميان توده هاى مردم نيز از جمله صفات زشت تلقی می شود، «غرور و خود بزرگ بینی» است. اين صفت رذيله، که می تواند در وجود هر کسی حضور و وجود داشته باشد، از مردمان عادی گرفته تا حاکمان، ناشی از خود بيگانگی حقیقی، جهل نسبت به خويشتن و ديگران، فراموش كردن موقعیت و مسئولیت فردى و اجتماعى خود، غوطه ور شدن در توهم و فضای خودبزرگ بینی مفرط است، آنچنان که فرد مغرور، خود را در جایگاهی «یگانه» می بیند.
غرور، نه تنها انسان را از خود حقیقی، بلکه از صفات نیکی که خداوند سفارش نموده، بتدریج دور می كند و واقعيت ها را در نظر او دگرگون و همين امر سبب خسارت هاى شديد مادى و معنوی به خود و گاهی عواقب زیانباری برای دیگران می کند.
افراد مغرور، به دلیل رفتار و گفتار خود، هميشه در جامعه منفور و به خاطر توقع نامحدودشان، گرفتار انزواى اجتماعى می شوند. این در بعد بزرگ تر، موجب ایجاد نفرت و گریز دیگران از او خواهش شد، هرچند شاید عده ای به دلیل منافع مختلف، پیرامون آنها حضور داشته باشند.
غرور سرچشمه صفات رذیله ديگرى مانند خود برتر بينى، تكبر، عجب، خودپسندى، ترك تواضع، كينه و حسد نسبت به ديگران و تحقير آنها می شود.
در طول تاریخ بشر، حتی بسیاری از حاکمان، همچون فرعون ها و نمرودها، به خاطر غرورشان به سرنوشت شومى كه عبرتی براى همگان است، گرفتار شدند.
«غرور» گاه در يك فرد عادی بروز می دهد، گاه قوم و ملت يا نژادى در چنگال اين رذيله اخلاقى گرفتار می شوند و گاهی نیز حاکم و فرمانروایی به این صفت، دچار می شود که هریک، می تواند آثار و تبعات فردی، اجتماعی و حتی جهانی داشته باشد. بى شك قسمت های دوم و سوم خطرناكتر است؛ زيرا گاه كشور يا جهانی را به آتش می كشند و نمونه آن جنگ های جهانى اول و دوم است كه حد اقل يكى از علل عمده آن، غرور و نژادپرستی یک حاکم و یا نژادپرستی بود.
اين واژه به طور وسيعى در كلمات عرب مخصوصا در آيات قرآن مجيد و روايات اسلامى به كار رفته و در گفتگوهاى روزمره فارسى زبانان نيز كم و بيش در همان معانى اصلى يا لوازم آن به كار مىرود.
«راغب» در كتاب «مفردات» واژه «غرور» (به فتح غين كه معنى وصفى دارد) را به معنى هر چيزى كه انسان را مىفريبد و در غفلت فرومىبرد خواه مال و مقام باشد يا شهوت و شيطان تفسير مىكند.
در «صحاح اللغة»«غرور» به معنى امورى كه انسان را غافل می سازد و می فریبد (خواه مال و ثروت باشد يا جاه و مقام يا علم و دانش و غير آن) تفسير شده است.
بعضى از ارباب لغت – به گفته «طريحى» در «مجمع البحرين» گفته اند: «غرور چيزى است كه ظاهر جالب و دوست داشتنى دارد، ولى باطنش ناخوشايند و مجهول و تاريك است».
در كتاب «التحقيق فى كلمات قرآن الكريم» بعد از نقل كلمات ارباب لغت چنين آمده است: «ريشه اصلى اين واژه به معنى حصول غفلت به سبب تاثير چيز ديگرى در انسان است و از لوازم و آثار آن جهل و فريب و نيرنگ و نقصان و شكست و… مىباشد».
در «المحجة البيضاء فى تهذيب الاحياء» كه از بهترين كتب اخلاق محسوب مىشود و تكميل و تهذيبى استبراى «احياء العلوم» «غزالى» چنين می خوانيم: «غرور عبارت است از دلخوش بودن به چيزى كه موافق هواى نفس و تمايل طبع انسانى است و ناشى از اشتباه انسان يا فريب شيطان است و هر كس گمان كند آدم خوبى است(و نقطه ضعفى ندارد) خواه از نظر مادى يا معنوى باشد و اين اعتقاد از پندار باطلى سرچشمه بگیرم، آدم شرورى است و غالب مردم خود را آدم خوبى می دانند در حالى كه در اشتباهند بنابراين اكثر مردم شرورند، هر چند شكل غرور آنها و درجه آن متفاوت است». [۱]
در تفسير نمونه در معنى اين واژه چنين آمده است: «غرور» بر وزن (جسور) صيغه مبالغه به معنى موجود فوق العاده فريبنده است و شيطان را از اين رو «غرور» می گويند كه انسان را با وسوسه هاى خود فريب می دهد و غافل می سازد و در حقيقت بيان مصداق واضح آن است وگرنه هر انسان يا كتاب فريبنده، هر مقام وسوسه گر و هر موجودى كه انسان را گمراه سازد در مفهوم وسيع «غرور» داخل است.
بعضى از بزرگان علم اخلاق گفته اند، غرور از صفات زشتى است كه هر گروهى به نوعى به آن گرفتارند هر چند اسباب و درجات غرور آنها مختلف است.
اسباب غرور و خودبينى بسيار زياد است و مغروران گروههاى مختلفى هستند:
مغروران به علم و دانش و آنها كسانى هستند كه وقتى به مقامى از علم می رسند غرور و خودبينى بر آنها عارض می شود، جز افكار خويشتن را نمی بينند و براى افكار ديگران ارزشى قائل نیستند، گاه خود را از مقربان الهى می پندارند و قطعا اهل نجات! اگر كسى كمترين انتقادى از آنها كند، ناراحت مىشوند و از همه انتظار احترام و پذيرش و قبول را دارند!
گاه می شود كه افراد كم ظرفيت با فراگرفتن علم ناچيزى و خواندن كتاب و يا كتاب هایی، بر مركب غرور سوار می شوند و خود را شكننده صد قفل و صد زنجير می دانند، چرا كه تنها صرف مير مير را خوانده اند! و اين بدترين نوع غرور است كه عالم و دانشمند را هم از نظر ارزش علمى ساقط می كند و هم از جهت ارزش اجتماعى!
در اين حديث به عوامل ديگر غرور از جمله اعمال صالح، انفاق در راه خدا و عبادات اشاره شده كه هر كدام از آنها می تواند عاملى براى مستى غرور گردد.
نشانه هاى غرور گاهى بسيار آشكار است، به گونه اى كه انسان در نخستين برخورد به آن پى می برد و مى فهمد كه فلان شخص گرفتار غرور و خودبينى است. بی اعتنايى به مردم، بى توجهى به حلال و حرام الهى، رعايت نكردن ادب با بزرگان و ترک محبت با دوستان و بستگان، بىرحمى نسبت به زيردستان، ذكر سخنان ناموزون و دور از ادب، سر دادن خنده و قهقهه بلند، دويدن در حرف ديگران، نگاه هاى تحقيرآميز به صالحان و پاكان و عالمان و همچنين راه رفتن به صورت غير متعارف، پا را به زمين كوبيدن، شانه ها را تكان دادن، نگاه هاى غير متعارف به زمين و آسمان نمودن و حتى گاهى كارهاى ديوانگان را انجام دادن اينها همه از نشانه هاى غرور است.
ولى گاه حالت غرور مخفى است و به اين سادگى خود را نشان نمی دهد، بلكه با دقت می توان به وجود چنين صفتى در خويشتن و يا ديگران پى برد. مانند اينكه بعضى افراد پس از مدت كوتاهى درس استاد را رها می كنند و خود را مستغنى و بی نياز می دانند، يا مانند كسى كه علاقه شديدى در خود به انزوا و گوشه گيرى از مردم احساس می كند و ممكن است بهانه آن را آلوده نشدن به مجالس غيبت و گناه و مانند آن ذكر كند در حالى كه با دقت می يابيم كه عامل اصلى، غرور و خود بزرگ بينى است. خود را پاك، آگاه و مؤمن می پندارد و ديگران را ناقص و آلوده.
نه تنها غرور، بلكه بسيارى از صفات رذيله گاهى در زواياى روح انسان پنهان می شوند و خود را به صورت فضايل نشان می دهند، به گونه اى كه تشخيص آن جز براى اساتيد هوشيار اخلاق ميسر نيست.
در ميان صفات رذيله شايد كمتر صفتى به اندازه غرور زيان آور و مرگبار باشد.
پيامدهاى غرور، تمام زندگى انسان را تحت تاثير خود قرار می دهد و دنيا و آخرت را تباه می كند. از ميان آثار زيانبار غرور به امور زير می توان اشاره كرد:
۱- غرور، حجاب ضخيمى بر عقل و فهم انسان می فكند و او را از درك حقايق بازمی دارد و به او اجازه نمی دهد خود و ديگران را آنچنان كه هست و هستند بشناسد و حوادث اجتماعى را درست ارزيابى كرده در برابر آنها موضع صحيح بگيرد.
در حديثى از اميرمؤمنان على(ع): «مستى غرور از مستى شراب هم سختتر است!» اين مستى همان حجاب غرور است.
۲- غرور مايه شكست در زندگى و سبب عقب افتادگى است، يك لشكر مغرور به سادگى جنگ را می بازد، يك سياستمدار مغرور به آسانى زمين می خورد،يك محصل مغرور در امتحانات رفوزه می شود،يك ورزشكار مغرور بازى را به حريف می بازد و بالاخره يك مسلمان مغرور خود را گرفتار قهر و غضب الهى می سازد.
۳- غرور تكامل انسان را متوقف می سازد، بلكه مايه انحطاط و عقبگرد او می شود؛ زيرا هنگامى كه انسان مغرور می شود نقايص خود را نمی بيند و كسى كه احساس نقصان نكند به دنبال كمال نمی رود و در مقابل، بتدریج به رفتار و گفتار خود، سرعت و شدت می بخشد، تا به قهقرا رود.
در حديثی اميرمؤمنان می فرمایند: «كسى كه جاهل باشد، مغرور می شود و امروز او از ديروزش بدتر است» اشاره به همين نكته مهم است.
۴- غرور سبب فساد و تباهى عمل می شود، زيرا در انجام آن دقتى به خرج نمی دهد و همين امر، كار او را خراب می كند، يك جراح مغرور ممكن است، بيمار خود را در كام مرگ فروبرد و يا حداقل ناقص سازد، يك راننده مغرور گرفتار تصادف هاى زيانبار می شود، همچنين يك مؤمن مغرور، گرفتار رياء و عجب و سایر امورى كه عمل را فاسدكند، می شود؛ در حدیثى از اميرمؤمنان(ع) می خوانیم: «غرور الامل يفسد العمل؛ غرور ناشى از آرزوها، سبب فساد عمل مىشود». [۲]
۵- غرور مانع از عاقبت انديشى است، چنانكه در حديثى از اميرمؤمنان آمده است: «لم يفكر فى عواقب الامور من وثق بزور الغرور؛ كسى كه اعتماد بر غرور و باطل كند از تفكر در عاقبت كارها باز می ماند». [۳]
۶- غرور غالبا سبب ندامت و پشيمانى مىشود، چرا كه انسان نمی تواند ارزيابى صحيحى از خود و ديگران را داشته باشد و در محاسبات خود در حركت فردى و اجتماعى گرفتار اشتباه می شود و همين امر او را به ندامت و پشيمانى می كشاند، در همين زمينه در حديث اميرمؤمنان(ع) مىخوانيم: «دنيا خواب و خيالى بيش نيست و مغرور شدن به آن موجب پشيمانى است». [۴]
۷.امام علی(ع) همچنین اشاره می کنند که چنین رذیله ای، فرد را آماده غلطیدن در گناه و اشتباه می کند:
“اَلحِرصُ وَالکِبرُ وَالحَسَدُ دَواعٍ إِلَى التَّقَحُّمِ فِى الذُّنوب / حرص و تکبّر و حسادت، انگیزه هاى فرورفتن در گناهانند.”[۵]
۸. امام به عدم تفکر فرد متکبر در گذشته و آینده خود اشاره میکند، و می فرماید: “عَجِبتُ لِلمُتَکَبِّرِ الَّذى کانَ بِالمسِ نُطفَةً وَیَکونُ غَدا جیفَةً / در شگفتم از شخص متکبّر، که دیروز نطفه اى بوده و فردا لاشه اى است.”[۶]
۸. امام علی(ع) همچنین می فرماید: “ما أقبَحَ الخُضوعَ عِندَ الحاجَةِ وَالجَفاءَ عِندَ الغِنى / چه زشت است فروتنى هنگام نیاز و درشتى هنگام بی نیازى.”[۷]
از آنجا كه غرور غالبا ناشى از جهل و عدم شناخت خويشتن و قدر و منزلت انسان در پيشگاه خداست، نخستين گام درمان اين بيمارى اخلاقى شناخت خويشتن و معرفت پروردگار و نيز شناخت لياقت ها و شايستگى ها در انسان هاى ديگر است.
اگر انسان به گذشته خويش برگردد كه طفلى بود از هر نظر عاجز و ناتوان و به آينده خويش بنگرد كه پير و ناتوان و از كار افتاده می شود و اگر چند روزى قدرت، مال، ثروت، جوانى و زيبايى دارد، همه آنها در معرض انواع آفات است و طبق ضرب المثل معروف «به مالت نناز كه به شبى از بين می رود و به جمالت نناز كه به تبى از بين می رود!» همه اينها آسیب پذير است.
و نيز اگر به تاريخ پيشينيان بنگرد و سرعت زوال قدرت ها و از ميان رفتن اموال و نابودى امكانات با خبر شود هرگز مست غرور نخواهد شد، این درس تاریخ به انسان های عاقل است.
چگونه انسان به عملش مغرور شود و حال آنكه ممكن است با ضربه اى كه به مغز او تصادفا وارد شود نه تنها همه علومش را فراموش كند حتى نام خود را نيز فراموش كند؟!
چگونه به اموالش مغرور گردد در حالى كه با يك نوسان بازار و پيش آمدن يك حادثه مهم اجتماعى، سياسى و يا نظامى نه تنها همه ثروت خود را از دست دهد بلكه بدهى زيادى به بار آورد؟!
چگونه به قدرتش بنازد در حالى كه ممكن است فردا آن را از دست دهد و چنان ذلیل و خفیف شود که حتی یارانش نیز به او اعتنا یاکمکی نکنند!
به هر حال آنچه انسان را از مركب غرور پايين می كشد و به مستى غرور پايان می دهد، شناخت خويشتن و اوضاع جهان و بى اعتبارى و شدت دگرگونى احوال آن است.
اگر انسان درست به جسم و روح و امكانات خود توجه كند كه چقدر آسیب پذيرند و چگونه حوادث كوچك می توانند زندگى او را بر هم زنند، هرگز مست و مغرور نمی شود، امیرمؤمنان على(ع) می فرمايد: «مسكین بن آدم مكتوم الاجل، مكنون العلل، محفوظ العمل، تؤلمه البقة و تقتله الشرقة و تنتنه العرقة؛ بیچاره آدمیزاد! سرآمد زندگیش نامعلوم، علل بيماریش ناپیدا و اعمالش ثبت و ضبط مىشود، پشه اى او را می آزارد و گلوگیر شدن آب يا غذایى او را می كشد و عرق مختصرى او را متعفن و بدبو می سازد»! [۸]
در حالات «اياز» وزير معروف و مقتدر سلطان محمود غزنوى نقل كرده اند كه، همه روز در اطاق مخصوصى می رفت و در را می بست و بعد از لحظاتى بيرون می آمد، بينندگان تعجب كردند كه در اين اطاق چه سرى نهفته است كه همه روز «اياز» به آن سركشى می كند، بعد از تحقيق معلوم شد، لباس دوران چوپانيش را در آنجا گذارده و همه روز به آنجا مىرود و به آن نگاه می كند و می گويد: اياز تو چوپان بودى! اكنون كه خداوند تو را به مقام وزارت رسانده، مغرور مباش، از اين بترس كه فردا مقامت را از دست بدهى و از گذشته نيز ناتوان تر شوى»!
اگر همه قدرتمندان، حاکمان، کارگزاران و کسانی که از موهبتی برخوردارند، چنين اسباب عبرتى در اختيار داشته باشند، هرگز مغرور نخواهند شد، هرگز دیگران را کوچک نمی شمارند، هرگز خود را در مقامی در حد خدایی قدرت، ثروت، معرفت، علم و یا هر شاخصه دیگر نخواهند دید؛ ولی بدون شک، هر كسی، «اياز» نمی شود!
[۱] جلد۶، صفحه ۲۹۳.
[۲] غررالحكم، ۶۳۹٠.
[۳] غررالحکم،۷۵۶۶.
[۴] غررالحكم، ۱۳۸۴.
[۵] نهج البلاغه، حکمت ۳۷۱.
[۶] نهج البلاغه، حکمت ۱۲۶.
[۷] نهج البلاغه، نامه ۳۱.
[۸] كلمات قصار، حكمت ۴۱۹.
انتهای پیام