انباشتی از تجربه عملی با پشتوانه علمی در اختیار داریم ، که می تواند ما را در پویش راه آینده ، راهگشایی و طرح مدل و پرسش های تازه متناسب با وضعیت کنونی جامعه ایران، یاری و کمک رساند.
سیاست شرق _ حسن دادخواه ؛
از همه مردان و زنانی که، هر یک به نوعی در کنش های سیاسی و اجتماعی منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و پس از آن، نقشی و جایگاهی داشته و دارند، به گمانم هیچکدام ادعا نمی کنند که اطلاعات و تجربه سیاسی و تصورات ایشان، از آنچه که قرار بود با نام «جمهوری اسلامی»، برپا گردد، کامل و مطلوب بوده و در فرآیند چهل و اندی ساله پس از پیروزی انقلاب، دستخوش تغییر و تحول و تکمیل نشده است.
این تغییر و تحول در مفاهیم ، مصداقها ، روشها و فرآیندها، پدیده ای طبیعی و عادی و دور از انتظار نیست. بی گمان، گذر روزها و گذر از موانع و مشکلات و زایش مشکلات جدید و نو، موجب پختهتر و آزمودهتر شدن کارگزاران و مقامات عالی نظام و مدیران میانی شده است و مجهولات تازه ای برای آنان رخ می نماید، پرسش های جدیدی پیش رو آنان خودنمایی می کند که پاسخ جدید و نو می طلبد.
در ادامه حرکت، دسته ای از تصورات به کنار می رود و تصورات تازه ای جایگزین آنها می شود. اهداف خام و کلی، جای خود را به اهداف جزیی ، محسوس و واقعی می دهد و روابط داخلی و خارجی و بلکه نقشه راه و قوانین تازه مورد اعتنا و توجه قرار می گیرد. به سخن دیگر، طرز حکمرانی و شیوه اداره کشور، بلکه اهداف و چشم اندازها، در فرایند اجرا و تعاملات جهانی در همه انواع حکمرانیهای امروز، قابل تجدید نظر و ترمیم و بازنگری است.
خوشبختانه در طی چهار دهه گذشته از سوی همان جوانان انقلابی دیروز، تاکنون صدها و هزاران پژوهش علمی، گفت وگو و یادداشت تخصصی پیرامون موضوعهای مهم اقتصادی ، سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی با رویکرد معطوف به حکمرانی در ایران، منتشر شده است و از این رو، انباشتی از تجربه عملی با پشتوانه علمی در اختیار داریم ، که می تواند ما را در پویش راه آینده ، راهگشایی و طرح مدل و پرسش های تازه متناسب با وضعیت کنونی جامعه ایران، یاری و کمک رساند.
یکی از پرسشهای مهم در برهه کنونی از تاریخ معاصر ایران و انقلاب اسلامی این است که، تن دادن و پذیرفتن و اجرای الزامات توسعه و پیشرفت و بهبودی اوضاع کشور آیا به معنای کنار گذاشتن و خداحافظی با « مقاومت در برابر استکبار جهانی» و دور شدن از روحیه و اصل مسلم « استقلال خواهی» است؟
این پرسش از دو متغیر و چند اصطلاح اختلاف برانگیز تشکیل شده است؛ تن دادن به الزامات جهانی و اعتنا به الزامات و لوازم مثلا کنترل تورم ، رشد تولید و مانند آن، یک متغیر است و استقلال خواهی نیز متغیر دیگری است. آیا این دو متغیر، با یکدیگر متباین و متناقض و متضاد هستند؟ آیا پذیرش هر کدام، به معنای طرد کردن و نپذیرفتن دیگری است؟ آیا راه سوم و راه میانه ای وجود دارد؟ آیا می توانیم در مفاهیمی چون استقلال خواهی یا توسعه و رفاه و مصداق های آن تجدید نظر کنیم، چنانچه با هم قابل جمع شوند؟ آیا تن دادن به الزامات ویژه پیشرفت اقتصادی به معنای تسلیم شدن در برابر دشمنان است؟
با توجه به گذر سریع فرصت ها و تحولات گوناگون و پی در پی، به نظر می رسد که برای رسیدن به یک نظر و باور هماهنگ در سپهر سیاسی ایران، وقت زیادی در اختیار ما نیست و چه بسا فرصت های زیادی را از دست داده آیم که برگشت ناپذیرند!!
در هر حال، پاسخگویی به پرسش های یاد شده مستلزم هماندیشی میان نیروهای اندیشمند و کارگزاران و مقامات عالی کشوری است. رسیدن به یک دیدگاه قطعی، می تواند به بن بست ها و بلاتکلیفی های کنونی پایان دهد.
انتهای پیام