کسی که صلح را ارزش و غایت نمی داند، آیا حاضر است از جنگ و خشونت به عنوان یک ارزش و اصل دفاع کند؟ به نظر می رسد که بشر هرچه بالغتر می شود، در باب صلح بیشتر اندیشیده و به نفی خشونت به عنوان یک اصل اخلاقی و انسانی جدی تر حکم می کند.
سیاست شرق _ محمد منصورنژاد ؛
اینکه صلح و همزیستی مسالمت آمیز در مناسبات بشری اصل وارزش است، آیا یک اصل «بدیهی» است یا «نظری»؟ اگر بدیهی باشد براحتی مفروض گرفته می شود. اما اگر نظری است (که چنین است)، نیاز به استدلال دارد. به ویژه اینکه بودند کسانی که ذات بشر را شر و بد و آدمیان را گرگ هم می دانستند (هابز) و یا انسان ها را «مستخدم بالطبع» می دانستند (علامه طباطبایی)! نتیجه این نگرش آن می شود که روابط بشری معمولا بر اساس تخاصم و تنازع است؛ و نه صلح و دوستی!
در پاسخ می توان گفت که؛
۱_ در باب این که واقعیت جوهره بشری چیست و چگونه است؟ اجماع نظری وجود ندارد و در مقابل کسانی که نگاه «بدبینانه» به ذات بشر داشتند، بسیاری نیز در مقابل، نگرش «خوش بینانه» داشته و دارند؛
۲_ حتی آنان که به عنوان یک واقعیت ( Fact) ذات بشر را بد می دانستند، آیا از شرارت وجود و طبع بشر اخلاقا و از جهت ارزشی هم دفاع می کردند؟ واضح است که پاسخ منفی است. از این رو امثال «هابز» به عنوان «اصحاب قرارداد اجتماعی»، سعی داشتند که «جامعه مدنی» را در مقابل «وضع طبیعی» و متوحشانه، تحلیل و تجویز بکنند و چرایی آن را تبیین کنند. مهمترین دلیل آنان این بود که بشر برای رسیدن به امنیت (صلح و آرامش و….)، از آزادی خود داوطلبانه کاست و…؛ زیرا صلح آرمان است.
۳_ کسی که صلح را ارزش و غایت نمی داند، آیا حاضر است از جنگ و خشونت به عنوان یک ارزش و اصل دفاع کند؟ به نظر می رسد که بشر هرچه بالغتر می شود، در باب صلح بیشتر اندیشیده و به نفی خشونت به عنوان یک اصل اخلاقی و انسانی جدی تر حکم می کند. مثلا در میان روانشناسان، ایده «هرم نیازهای اساسی مازلو» مقبول افتاده و به سایر اندیشمندان علوم انسانی نیز تسری یافته است. از نیازهای اساسی و اولیه بشر در این نگاه امنیت، آرامش و به تعبیری صلح است.
۴_ اما اینکه آیا باید از «مطلق صلح» و به تعبیر دیگر مطلق «عدم خشونت» (نظریه امثال «گاندی») دفاع کرد و یا اینکه صلح و رحمت را اصل دانست و در موارد استثنایی، خشونت را به عنوان استثنا مشروع دانست، سخن دیگری است. نگارنده از تز دوم بالا (اصالت صلح و طفیلی بودن خشونت مشروع)، دفاع می کند.
۵_ برخی اشکال می کنند اگر تعارض بین عدالت و صلح افتد، تقدم بر عدالت است؛ پس صلح اصالت ندارد!؛ ریشه این اشکال به آنجا باز می گردد که در این نگاه از صلح، تلقی درست و جامعی وجود ندارد. وگرنه بدون وجود عدالت و در شرایط تبعیض، اصلا صلح مثبت اتفاق نمی افتد. صلح مثبت، همه مفاهیم غیر اخلاقی را دفع و در بردارنده همه فضایل انسانی است. در این زمینه باید تقسیم بندی «گالتونگ» از صلح مثبت و صلح منفی را هم دید و هم بازخوانی نمود.
۶_ در نهایت در یک مطالعه گسترده، ادله امتیازات «نظریه عدم خشونت» امثال گاندی، نسبت به دوستی و آشتی و ادله صلح مثبت و منفی مثل «گالتونگ» در مقابل خشونت، دقیقا می توانند در پاسخ بدین پرسش که چرا صلح را ارزش و غایت عالی می دانیم، بکار آید. ضمنا ادله کسانی که از ادیان و نیز اسلام، «روایت رحمانی» دارند، در تولید ادبیات برای ارزش والا بودن صلح، قابل ارجاعند.
[*] دکترای علوم سیاسی
منبع: انجمن علمی مطالعات صلح ایران
انتهای پیام