... امروز: شنبه - ۰۳ آذر - ۱۴۰۳
اجتماعی ۰۱ دی ۱۴۰۱ - 8:12 ق.ظ زمان تقریبی مطالعه: 3 دقیقه
کپی شد!
0
درباره پیکره سقوط ساموتراس اثری از فرزانه حسینی؛

آزادی‌خواهی اگر شمایل ‌داشت

آیا گل با وجود آنکه می‌داند، روزی پژمرده می‌شود، از رسیدن به نهایت زیبایی دست می‌کشد؟ آیا انسان با وجود خبر از مرگ، از رسیدن به رؤیا و رسیدن به بهترین زیست ممکن باید دست بردارد؟ هرگز. تاریخ شاهد افراد پیروز بسیاری است که با وجود زخم‌ها یا با انبوهی از کم‌وکاستی‌ها قهرمان شدند.

سیاست شرق _ حسین گنجی؛

گل با وجود آنکه می‌داند، روزی پژمرده می‌شود، از رسیدن به نهایت زیبایی دست می‌کشد؟ آیا انسان با وجود خبر از مرگ، از رسیدن به رؤیا و رسیدن به بهترین زیست ممکن باید دست بردارد؟ هرگز. تاریخ شاهد افراد پیروز بسیاری است که با وجود زخم‌ها یا با انبوهی از کم‌وکاستی‌ها قهرمان شدند. هیچ چیز قرار نیست کامل باشد و هیچ کاملی هم قرار نیست پابرجا بماند. این همان رمز حیات‌بخشی است که هم انسان را تاکنون به پیش برده و هم جهان را پابرجا نگه داشته است.

حال چنین راز و فلسفه زیستنی را و چنین قهرمانی را چگونه می‌توان حجم بخشید و تصویر کرد و به نمایش گذاشت؟ هنرمندان زیادی سعی کرده‌اند به ترسیم این احساس و گدازه خاموش‌ناشدنی و جان هستی‌بخش دست پیدا کرده و آن را به نمایش عمومی بیاورند. احساس‌های درونی که هرچند نادیدنی هستند؛ ولی بهانه‌های محکم زیستن ما تلقی می‌شوند؛ مانند آزادی، پیروزی و قهرمانی.

هربرت رید، مفسر بزرگ بریتانیای هنر، در بررسی‌های خود این‌طور می‌گوید که در سپیده‌دمان هنر یونان متوجه سه نوع هنر می‌شویم که هدف یا مقصدشان از هم متمایز شد. نخست تمثال‌های وقفی کـه وقف خدایان شده بودند و نمادی از احساس ترس به‌شمار می‌رفتند. دوم اسطوره شعری بود که آرمانی الهی یا آسمانی را مجسم می‌ساخت و سرانجام بازنمایی عنصر واقعی، یعنی همان چیزی که ما هنر رئالیستی می‌نامیم. این سه هدف هنر در سراسر تاریخ به حیات خود ادامه می‌دهند؛ اما گاه یکی و گاه دیگری چیره می‌شود. به گفته پاراسلسوس، هنر انسانی فرزند دو پدر است؛ یکی آسمان و دیگری زمین. او ترکیبی از روح و ماده، جسم و جان، احساس و حساسیت است. اگر هنرمند باشد می‌تواند با هر دو جنبه طبیعتش به خدایان حامی خویش خدمت کند. بدین‌سان روشن می‌شود که هنر چه نمادین باشد چه شاعرانه و چه تقلیدی باز‌هم می‌تواند جنبه ماتریالیستی یا متعال داشته باشد.

حوالی اردیبهشت‌ماه سال گذشته فرزانه حسینی نمایشگاهی با عنوان «سقوط ساموتراس» در گالری والی داشت که در آن تک‌اثری درخشان پر از روایت‌های عیان و پنهان، معرکه‌دار میدان بود. اثری که به نقل از استیتمنت همین نمایشگاه ارجاعی بود به یک اثر درخشان و بزرگ تاریخی و کهنسال از یونان باستان؛ اثر «نیکه ساموتراس»، تندیسی مرمرین و بی‌سر و بالدار از الهه پیروزی یونان که قدمت آن به دو سده پیش از میلاد مسیح می‌رسد. هنرمند قرن‌ها پیش، سعی کرده بود شمایلی را به تصویر درآورد که پیروزی را نمایش دهد. خصوصت مهم و دال مرکزی اثر در عین زیبایی، انتقال پیام و رؤیایی است که در حالت بال‌هایش پنهان است و دیگری، مسئله نقص و ازدست‌دادن‌ که در مسیر پیروزی و رؤیا رخ می‌دهد.‌ فرزانه حسینی هم در اثری که ارجاع به همین اثر داشت، با تکنیک ترکیب مواد و با دغدغه محیط‌زیستی، دغدغه‌ای مدرن که احساسات تمام آزادگان جهان را به خود مشغول کرده است، به سمت خلق اثری رفته است که پیش از گذشته به روایت امروز نزدیک است و گواهی است بر تکرار پرشدت شقاوت تاریخ، که انسان برای رسیدن به زندگی، چند بار و چطور، تکه‌پاره و زخمی می‌شود. با این تفاوت بزرگ که نرمی خطوط و اندام دیگر در این تندیس تازه وجود ندارد و مفهوم، خشن‌تر و عریان‌تر شده است و زیبایی را تا حدی کنار زده و سعی کرده با زبانی صریح‌تر به بیان واقعیت زیست انسان در جهان امروز بپردازد و نگاه واقعی‌تری به امید، به پیروزی و رؤیایی آزادی داشته باشد. خواستنی که بی‌هزینه ممکن نیست، مانند این تندیس که بال‌هایش را به‌ شکلی نمادین حفظ کرده است؛ ولی شکست را می‌توان در دست‌ها و سروپای از دست رفته‌اش دید. گویی تندیس نیکه ساموتراس از فیلتر همه مکاتب هنری به موازات تاریخ عبور داده شده است و در شمایل مدرن همان حرف را بی‌کم‌و‌کاست می‌زند. تندیسی با درونی سرشار از تکه‌های بازیافتی، مثل سراسر تاریخ‌ انسان که مرتب خود را احیا کرده و بیش از هر اثری این زمانی و معاصر است. تندیس ساموتراس، رؤیایی بی‌سر و دست اما ملایم و در نهایت زیبایی و جذابیت، روایتی پایان‌ناپذیر و پرتکرار از آرزوی پیروزی است که بارها به پا خاسته و در این راه هزینه‌دادن بخشی از کسب‌وکار اوست. این تندیس شمایل احساس آزادی‌خواهی انسان است. سقوط ساموتراس، در ادامه و پیوند با نسخه پیشین خود، تلاشی است برای به ترسیم در آوردن رؤیای پیروزی انسان در زمانه اکنون، تندیسی از جاودانگی رؤیای آزادی و رهایی که در هیچ عصری با وجود شکست‌های پی‌در‌پی، دست از حیات خود بر‌نمی‌دارد. حسینی در پایان‌ استیتمنت خود را به‌درستی به کلامی درخشان از مک‌مورفی شخصیت اصلی فیلم «دیوانه‌ از قفس پرید» اختصاص می‌دهد که عیان‌ترین شرح از این وضعیت انسان و این روح زخمی اوست. آنجا که او با از جا کندن سکوی آب‌خوری و شکستن شیشه‌ها و فرارکردن پیروز خارج نشد و حتی شرط‌بندی را هم باخت، به بقیه بیماران روانی گفت: «حداقل من سعی خودم را کردم».

فرزانه حسینی به تأسی از تندیس درخشان یونانی و احساس آزادی‌طلبی و پیروزی‌خواهی که در درون هر انسانی در تمام طول تاریخ وجود دارد، به قدر خود سعی کرده رؤیاطلبی در زمانه اکنون را به ترسیم درآورد.‌‌ چیزی درونی و بی‌شکل که اگر شکلی می‌خواست داشته باشد، چیزی به همین طریق می‌بود. تصویری که هرچند شاید شکست‌خورده و زخمی و بی‌سر و دست و پا دیده می‌شود؛ ولی به‌عنوان یک حقیقت انکارناپذیر وجود دارد و باید آن را به تمامی مشاهده کرد.

منبع: شرق

انتهای پیام

مطالب مرتبط
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

language »